دیوونه ی عاشق p1

سلام من اسمم مرینته من ۱۹ سالمه و منحرفم خیلی ومن به ادرین علاقه دارم
خب حالا بریم سراغ اصل داستان مرینت:M.ادرین:A.
#صبح#
M:از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه بخورم چون دانشگاه داره دیر میشه صبحونه خوردم و رفتم تو اتاقم که لباس بپوشم و برم دانشگاه
#دانشگاه#
A:رفتم دانشگاه و دیدم مرینت داره میاد و کشیدمش سمت کمدا و....
M:یهو دیدم یکی منو کشوند سمت کمدا و دیدم اون ادرین بود یهو احساس کردم لبای داغ ادرین رو لبام بود منم خیلی دلم براش تنگ شده بود همراهیش کردم بعد ۵مین ول کرد و زنگ کلاس خورد و رفتیم تو کلاس (دست تو دست رفتن) الیا موقع بوسه مارو دید و تو کلاس باهم صحبت کردیم الیا:AL
AL:داشتین سمت کمدا چیکارا میکردی شیطون 😈
M:هیچی فقط لب گرفتیم همین
AL: اووووووووووو😈
M:کوفت .
AL: باشه
M: زنگ خورد و ما رفتی حیات پشتی و.......
تو خماری بمونین😈😈😈
شرط:۱۰ کام (بدون کامنت های خودم) لایک ۱۵:)
۱۰۶۱ کاراکتر درسته کم بوده ولی هنوز پارت ۱