Monharraf

دیوونه ی عاشق p1

میوکولا میوکولا میوکولا · 1404/1/17 22:08 ·

سلام من اسمم مرینته من ۱۹ سالمه و منحرفم خیلی ومن به ادرین علاقه دارم 

خب حالا بریم سراغ اصل داستان مرینت:M.ادرین:A. 

          #صبح#

M:از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه بخورم چون دانشگاه داره دیر میشه صبحونه خوردم و رفتم تو اتاقم که لباس بپوشم و برم دانشگاه 

       #دانشگاه#

A:رفتم دانشگاه و دیدم مرینت داره میاد و کشیدمش سمت کمدا و....‌

M:یهو دیدم یکی منو کشوند سمت کمدا و دیدم اون ادرین بود یهو احساس کردم لبای داغ ادرین رو لبام بود منم خیلی دلم براش تنگ شده بود همراهیش کردم بعد ۵مین ول کرد و زنگ کلاس خورد و رفتیم تو کلاس (دست تو دست رفتن) الیا موقع بوسه مارو دید و تو کلاس باهم صحبت کردیم الیا:AL

AL:داشتین سمت کمدا چیکارا میکردی شیطون 😈 

M:هیچی فقط لب گرفتیم همین

AL: اووووووووووو😈

M:کوفت .

AL: باشه 

M: زنگ خورد و ما رفتی  حیات پشتی و....... 

 

 

تو خماری بمونین😈😈😈

 

شرط:۱۰ کام (بدون کامنت های خودم) لایک ۱۵:)

۱۰۶۱ کاراکتر درسته کم بوده ولی هنوز پارت ۱